صفحه اصلی نقشه سایت خوراک
تبلیغات
تبلیغات شما
محصول پرفروش فروشگاه
Title
عنوان محصول
قیمت : ...
خرید پستی
توضیحات محصول
برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 1 مراجعه کنید.
تبلیغات شما
تبلیغات شما
شعر من و تو از محمد امین ناجیشعر اعتراف-حسین پناهیشعر « اشک یتیم » از پروین اعتصامیروزگاریست  سخت  بی بنیاد  شعری از مسعود سعد سلمانشعر سنگ گور از سیمین بهبهانیگم شدم در سر آن کوي مجوييد مرا-امير خسرو دهلويمصاحبه با مریم حیدر زادهداستان چرا دریا طوفانی شده بود-صادق چوبکشعر سوگند سروده قیصر امین پورترانه ی جدید محمد امین ناجی از تو گذشتم
بلوک راست
موضوعات
  • شاعران نامی
  • شاعران کلاسیک
  • شاعران جهان
  • نویسندگان ایرانی
  • نویسندگان جهان
  • داستان
  • شعر
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • کتاب
  • گالری تصاویر
  • نقاشی
  • آموزش
  • اخبار
  • آمار
    ● آمار مطالب کل مطالب : 416 کل نظرات : 273 ● آمار کاربران افراد آنلاین : 2 تعداد اعضا : 448 ● آمار بازدید بازدید امروز : 271 بازدید دیروز : 608 بازدید کننده ارمزو : 54 بازدید کننده دیروز : 244 گوگل امروز : 0 گوگل دیروز : 2 بازدید هفته : 1,970 بازدید ماه : 1,970 بازدید سال : 90,647 بازدید کلی : 1,488,352 ● اطلاعات شما آی پی : 18.191.223.123 مروگر : Safari 5.1 سیستم عامل :
    آرشیو
    لینک های روزانه
    نویسندگان
    لینک های دوستان

    Image
    قیمت
    خرید پستی

    برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.

    بلوک وسط

    آخرین ارسالی های انجمن

    عنوان پاسخ بازدید توسط
    بیاین مشاعره 23 4626 hadiramesh1376
    من امینم شمام خودتونو معرفی کنین 13 3931 saye
    بیوگرافی سهراب سپهری 1 5385 arezootam
    داستان های طنز 7 3351 guis
    دانلود دیوان حافظ و گلاستان سعدی 1 2021 dorkman
    زوال 0 1300 akmin91
    جدید ترین آیا میدانید 91 0 2370 editor
    1 اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی 1 1613 mrbavandpoor
    توانایی زبان فارسی در معادل‌سازی 0 1520 editor
    زاویه دید در داستان 0 1719 editor
    «بچه‌های بدشانس» دوباره به نمايشگاه می‌آيند 0 1186 editor
    نگاهي به مجموعه داستان «روياي مادرم» 0 1313 editor
    25 فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری 0 1236 editor
    بیوگرافی ناصرخسرو حارث قبادیانی 0 1530 editor
    بیوگرافی دکتر محمد علی اسلامی ندوشن 0 2486 editor
    بیوگرافی دکتر محمد معین 0 1298 editor
    آموزش قالب شعری قصیده 0 1420 editor
    بیوگرافی مرتضی کاتوزیان 0 1435 editor
    بیوگرافی جمشید هاشم پور 0 1344 editor
    الفبای قصه نویسی 0 1219 editor
    شعر خلیج همیشه فارس 0 1748 editor
    بیوگرافی زهرا اسدی 0 1623 editor
    بیوگرافی آنتوان چخوف 0 1158 editor
    بیوگرافی فرشته ساری 0 1232 editor
    بیوگرافی صادق هدایت 0 1504 editor
    بیوگرافی خیام نیشابوری 0 1334 editor
    داستان های کوتاه کوتاه 2 2129 editor
    بیوگرافی حافظ شیرازی 0 2480 editor
    زندگینامه مرحوم قیصر امین پور 0 10327 editor
    بیوگرافی فروغ فرخزاد 0 3180 editor

    داستان ویلان الدوله-محمد علی جمال زاده

    admin
    13:34
    بازدید : 2045

     

    ویلان الدوله از آن گیاهانی است كه فقط در خاك ایران سبز می شود و میوه ای بار می آورد كه "نخود هر آش" می نامند. بیچاره ویلان الدوله این قدر گرفتار است كه مجال ندارد سرش را بخاراند.مگر مردم ولش می كنند؟ بگو دست از سرش بر
    می دارند؟ یك شب نمی گذارند در خانه ی خودش سر راحتی به زمین بگذارد. راست است كه ویلان الدوله خانه و بستر معینی هم به خود سراغ ندارد و "درویش هر كجا كه شب آید، سرای اوست"، درست در حق او نازل شده، ولی مردم هم، دیگر پر شورش را درآورده اند؛ یك ثانیه بدبخت را به فكر خودش نمی گذارند و ویلان الدوله فلك زده مدام باید مثل یك سكه ی قلب از این دست به آن دست برود. والله چیزی نمانده یخه اش را از دست این مردم پر رو جر بدهد. آخر این هم زندگی شد كه انسان هر شب خانه ی غیر كپه ی مرگش را بگذارد؟! آخر بر پدر این مردم لعنت!
    ویلان الدوله هر روز صبح كه چشمش از خواب باز می شود، خود را در خانه ی غیر و در رختخواب ناشناسی می بیند. محض خالی نبودن عریضه با چاپی مقدار معتنابهی نان روغنی صرف می نماید. برای آن كه خدا می داند ظهر از دست این مردم بی چشم و رو مجالی بشود یك لقمه نان زهر مار بكند یا نه. بعد معلوم می شود كه ویلان الدوله خواب بوده صاحب خانه در پی "كار لازم فوتی" بیرون رفته است. ویلان الدوله خدا را شكر
    می كند كه آخرش پس از دو سه شب توانست از گیر این صاحب خانه ی سمج بجهد. ولی محرمانه تعجب می كند كه چه طور است هر كجا ما شب می خوابیم صبح به این زودی برای صاحب خانه كار لازم پیدا می شود! پس چرا برای ویلان الدوله هیچ وقت از این جور كارهای لازم فوتی پیدا نمی شود؟
    مگر كار لازم طلبكار ترك است، كه هنوز بوق حمام را نزده یخه ی انسان را بگیرد؟! ای بابا هنوز شیری نیامده، هنوز در دكان ها را باز نكرده اند! كار لازم یعنی چه؟ ولی شاید صاحب خانه می خواسته برود حمام. خوب ویلان الدوله هم مدتی است فرصت پیدا نكرده حمامی برود. ممكن بود با هم می رفتند. راست است كه ویلان الدوله وقت سر و كیسه نداشت ولی لااقل لیف و صابونی زده، مشت مالی می كرد و از كسالت و خستگی در می آمد.
    ویلان الدوله می خواهد لباس هایش را بپوشد، می بیند جورابهایش مثل خانه ی زنبور سوراخ و پیراهنش مانند عشاق چاك اندر چاك است. نوكر صاحب خانه را صدا زده می گوید: "هم قطار! تو می دانی كه این مردم به من بیچاره مجال نمی دهند آب از گلویم پایین برود چه برسد به این كه بروم برای خودم یك جفت جوراب بخرم. و حالا هم ویر داخله منتظرم است و وقت این كه سری به خانه زده و جورابی عوض كنم ندارم. آقا به اندرون بگو زود یك جفت جوراب و یك پیراهن از مال آقا بفرستند كه می ترسم وقت بگذرد." وقتی كه ویلان الدوله می خواهد جوراب تازه را به پا كند تعجب می كند كه جوراب ها با بند جورابی كه دو سه روز قبل در خانه ی یكی از هم مسلكان كه شب را آن جا به روز آورده بود برایش آورده بودند درست از یك رنگ است. این را به فال نیك گرفته و عبا را به دوش می اندازد كه بیرون برود. می بیند عبایی است كه هفت هشت روز قبل از خانه ی یكی از آشنایان هم حوزه عاریت گرفته و هنوز گرفتاری فرصت نداده است كه ببرد پس بدهد. بیچاره ویلان الدوله مثل مرده شورها هر تكه لباسش از جایی آمده و مال كسی است. والله حق دارد از دست این مردم سر به صحرا بگذارد!
    خلاصه ویلان الدوله به توسط آدم صاحب خانه خیلی عذرخواهی می كند كه بدون خداحافظی مجبور است مرخص بشود، ولی كار مردم را هم آخر نمی شود به كلی كنار انداخت. البته اگر باز فرصتی به دست آمد، خدمت خواهد رسید.
    در كوچه هنوز بیست قدمی نرفته كه به ده دوست و پانزده آشنا برمی خورد. انسان چه می تواند بكند؟! چهل سال است بچه ی این شهر است نمی شود پشتش را به مردم برگرداند.مردم كه بانوهای حرم سرای شاهی نیستند! امان از این زندگی! بیچاره ویلان الدوله! هفته كه هفت روز است می بینی دو خوراك را یك جا صرف نكرده و مثل یابوی چاپار، جوی صبح را در این منزل و جوی شام را در منزل دیگر خورده است.
    از همه ی این ها بدتر این است كه در تمامی مدتی كه ویلان الدوله دور ایران گردیده و همه جا پرسه زده و گاهی به عنوان استقبال و گاهی به اسم بدرقه، یك بار برای تنها نگذاردن فلان دوست عزیز، بار دیگر به قصد نایب الزیاره بودن، وجب به وجب خاك ایران را زیر پا گذارده و هزارها دوست و آشنا پیدا كرده، یك نفر رفیقی كه موافق و جور باشد پیدا نكرده است. راست است كه ویلان العلما برای ویلان الدوله دوست تام و تمامی بود و از هیچ چیزی در راه او مضایقه نداشت ولی او هم از وقتی كه در راه....وكیل و وصی یك تاجر بدبختی شد، و زن او را به حباله ی نكاح خود درآورد و صاحب دورانی شد به كلی شرایط دوستی قدیم و انسانیت را فراموش نموده و حتی سپرده هر وقت ویلان الدوله در خانه ی او را می زند، می گویند: "آقا خانه نیست!"
    ویلان الدوله امروز دیگر خیلی آزرده و افسرده است. شب گذشته را در شبستان مسجدی به سر برده و امروز هم با حالت تب و ضعفی دارد، نمی داند به كی رو بیاورد. هر كجا رفته صاحب خانه برای كار لازمی از خانه بیرون رفته و سپرده بود كه بگویند برای ناهار بر نمی گردد. بدبخت دو شاهی ندارد، یك حب گنه گنه خریده بخورد. جیبش خالی، بغلش خالی، از مال دنیا جز یكی از آن قوطی سیگارهای سیاه و ماه و ستاره نشان گدایی كه خودش هم نمی داند از كجا پیش او آمده ندارد. ویلان الدوله به گرو گذاردن و قرض و نسیه معتاد است. قوطی را در دست گرفته و پیش عطاری كه در همان نزدیكی مسجد دكان داشت برده و گفت: "آیا حاضری این قوطی را برداشته و در عوض دو سه بسته گنه گنه به من بدهی؟" عطار قوطی را گرفته، نگاهی به سر و وضع ویلان الدوله انداخته، دید خدا را خوش نمی آید بدبخت را خجالت داده، مأیوس نماید. گفت:"مضایقه نیست" و دستش رفت كه شیشیه ی گنه گنه را بردارد ولی ویلان الدوله با صدای ملایمی گفت: "خوب برادر حالا كه می خواهی محض رضای خدا كاری كرده باشی عوض گنه گنه چند نخود تریاك بده. بیشتر به كارم خواهد خورد." عطار هم به جای گنه گنه به اندازه ی دو بند انگشت تریاك در كاغذ عطاری بسته و به دست ویلان الدوله داد. ویلان الدوله تریاك را گرفته و باز به طرف مسجد روانه شد. در حالتی كه پیش خود می گفت: "بله باید دوایی پیدا كرد كه دوا باشد، گنه گنه به چه درد می خورد؟"
    در مسجد میرزایی را دید كه در پهنای آفتاب عبای خود را چهار لا كرده و قلمدان و لوله ی كاغذ و بیاضی و چند عدد پاكتی در مقابل، در انتظار مشتری با قیچی قلمدان مشغول چیدن ناخن خویش است. جلو رفته، سلامی كرد و گفت: "جناب میرزا اجازه هست با قلم و دوات شما دو كلمه بنویسم؟" میزرا با كمال ادب قلمدان خود را با یك قطعه كاعذ فلفل نمكی پیش گذاشت. ویلان الدوله مشغول نوشتن شد در حالی كه از وجناتش آتش تب و ضعف نمایان بود، پس از آن كه از نوشتن فارغ شد یواشكی
    بسته ی تریاك را از جیب ساعت خود درآورده و با چاقوی قلمدان خرد كرده و بدون آن كه احدی ملتفت شود همه را به یك دفعه در دهن انداخته و آب را برداشته چند جرعه آب هم به روی تریاك نوشیده اظهار امتنان از میرزا كرده به طرف شبستان روان شده، ارسی های خود را به زیر سر نهاده و انالله گفته و دیده ببست.
    فردا صبح زود كه خادم مسجد وارد شبستان شد، ویلان الدوله را دید كه انگار هرگز در این دنیا نبوده است. طولی نكشید كه دوست و آشنا خبر شده در شبستان مسجد جمع شدند. در بغلش كاغذی را كه قبل از خوردن تریاك نوشته بود یافتند نوشته بود:
    " پس از پنجاه سال سرگردانی و بی سر وسامانی می روم در صورتی كه نمی دانم جسدم را كسی خواهد شناخت یا نه؟ در تمام مدت به آشنایان خود جز زحمت و دردسر ندادم و اگر یقین نداشتم ترحمی كه عموماً در حق من داشتند حتی از خجلت و شرمساری من به مراتب بیشتر بوده و هست، این دم آخر زندگانی را صرف عذرخواهی می كردم. اما آن ها به شرایط آدمی رفتار كرده اند و محتاج عذر خواهی چون منی نیستند. حالا هم از آن ها خواهشمندم همان طور كه در حیات من سر مرا بی سامان نخواستند پس از مرگم نیز به یادگاری زندگانی تلخ و سرگردانی و ویلانی دایمی من در این دنیا شعر پیر و مرشدم بابا طاهر عریان را ـ اگر قبرم سنگی داشت ـ به روی سنگ نقش نمایند.
    "همه ماران و موران لانه دیرن
    من بیچاره را ویرانه ای نه!"

    مطالب مرتبط
    سفيدترين مرد دنيا | فرخنده آقائي
    داستان گلدسته ها و فلک از جلال آل احمد
    داستان کوتاه طنز «كباب غاز» از محمدعلى جمالزاده
    «سعادت نامه» داستان زیبایی از غلامحسین ساعدی
    "داش آكل" اثر صادق هدایت
    «صورت‌خانه» داستان سیمین دانشور
    داستان درگاهی پنجره نوشته زویا پیرزاد
    آناناس داستانی از فرخنده آقایی
    داستان گدا نوشته غلام حسین ساعدی
    داستان با هم از احمد محمود
    دیدگاه کاربران
      ahmad در 1392/05/04 ساعت 1:49 گفته :

      عالی بوووووود.

    ارسال دیدگاه
    کد امنیتی رفرش
    بلوک پایین
    نرم افزار





















    تبلیغات
    بلوک چپ
    ورود به سایت
    رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضویت
    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد
    آخرین مطالب ارسالی سایت
    مطالب محبوب
    مطالب تصادفی
    بلوک چپ
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS