برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
که بود آیتی از شادی و اسیری من
یکی ز روی وفا در شب جوانی ما
یکی ز راه ملامت به روز پیری من
ز شور عشق آهنگ سفر کرد
غم هجران سامان بر دلم بود
سها ای بار غم را بیشتر کرد
و به هنگام بهار
باز می رقصد و می رقصد و می رقصد برگ
باز می تابد و می تابد گل همچو چراغ
باز می
گرید ابر
باز می خندد باغ
همه گویند بهار آمده است
با درد خو گرفتی مرهم نمیشناسی
ناپاکدامن را بر چشم خود نشاندی
زیرا ز کوری دل مریم نمیشناسی
در جستجوی یک باغ سرگشته در کویری
با آنکه تشنه کامی زمزم نمی شناسی
عزم ویرانی من داشت و آبادم کرد
دشت تا دشت دلم وادی ختاموشان بود
تندر عشق یه یک صاعقه فریادم کرد
نازم آن دلبر شیرین که به یک طرفه نگاهم
آتشی در دلم افروخت که فرهادم کرد
ندارم
کویرزادم و از برگ و گل نشانه ندارم
منم چو مرغ گریزان دشت در دل شبها
ز هیچ سوی نشانی ز آشیانه
ندارم
سرم به زیر پر غربتست وپای به زنجیر
برای نغمه مستانه یی بهانه ندارم
در پیکر بی جان نفسی پیدا نیست
گفتی که خدا ز چشم من پنهانست
در آینه ی تیره کسی پیدا نیست
چشم نو را بنازم کز هر نظر تمامی
در جامه یی پرندین چون شمع در حبابی
یا چون شراب گلرنگ لغزان میان جامی
دانی تو که من درخت بی ریشه نیم
گویی که چرا ز من گریزان شده یی
همرنگ تو ام ولی هم اندیشه نیم
در غروی ابری ساحل
موج دریا همچنان دیوانه یی مصروع
می کشد فریاد و سر را میزند بر سنگ
مرد تنها مرد غمگین مرد دیوانه
با دو چشم ماتت و اشک آلود