برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
ه
وای دل دیوانه ام زین دشمن همخانه ام
همسایه با بیگانه ام ویرانتر از ویرانه ام
رین پس درون خانه ام یا جای دل یا جای من
ای وای دل، ای وای دل، ای وای من، ای وای من
دل
پرده پرده خون شود تا پرده دیگرگون شود
چون مرغ حق خون می چكد از نغمه های نای من
مبادا
آسمان بیبال و پر بار
مبادا در زمین دیوار بیدر
مبادا
هیچ سقفی بیپرستو
مبادا هیچ بامی بیکبوتر
گفتی:
غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر
می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم
به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم
چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم
و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
مردم
همه
تورا به خدا
سوگند میدهند
اما
برای من
تو
آن همیشهای
که خدا را بهتو
سوگند میدهم!
دیریاست
از خود، از خدا، از خلق دورم
با
اینهمه در عین بیتابی صبورم
پیچیده
در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخههای
پیچدرپیچ غرورم
هر
سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه
پیچكی بیتاب نورم
حرفهای
ما هنوز ناتمام...
تا
نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش
از آنکه با خبر شوی
لحظه
ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
دیشب
دوباره
گویا خودم را خواب دیدم:
در آسمان پر میکشیدم
و لابهلای ابرها پرواز میکردم
و صبح چون از جا پریدم
در رختخوابم
یک مشت پر دیدم
انگار
مدتی است که احساس میکنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشتهام
احساس میکنم که کمی دیر است
دیگر نمیتوانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
از
غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی
رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
خارها
خوار نیستند
شاخههای خشک
چوبههای دار نیستند
میوههای کال کرم خورده نیز
روی دوش شاخه بار نیستند
پیش از آنکه برگهای زرد را
زیر پای خویش
سرزنش کنی
خش خشی به گوش میرسد:
برگهای بی گناه
با زبان ساده اعتراف میکنند
خشکی درخت
از کدام ریشه آب میخورد!