برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
من آن آسمانی سروش خدایم
که فخری به حوا و آدم ندارم
مسیحای مریم شناسد به معجز
کمی از مسیحای مریم ندارم
سخندان شناسد که من اوستادم
که استادی کس مسلم ندارم
به سحر سخن راه اعجاز پویم
بسی گویم و ژاژ و درهم ندارم
به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم
که دانند همتا و همدم ندارم
همه شاهکار است گفتارهایم
به اندیشه و لفظ ماتم ندارم
سخن هر چه گفتم همه نغز گفتم
شکرهای آلوده باسم ندارم
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا
بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها
بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان
غزلها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد
آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود
تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به
صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش
دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این
قوی زیبا بمیرد