برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
در کنار پشتهیی پِهِن که انبوه مگسهای سبزرنگ بر فراز آن وزوز میکردند، کرهاسب از شکم مادر به روشنای تابناک روزهنگام پای نهاد. با نخستین چیزی که در این جهان آشنا شد وحشت بود. گلولهی توپی درست بالای سرش منفجر شد و دود کبود، سبک و گریزپای آن که هر دم رنگ میباخت، فضای وهمانگیز اصطبل را در بر گرفت. زوزهی هولناک انفجار، کرهاسب کوچک را که هنوز تناش مرطوب بود، بار دیگر کز کرده، به میان پاهای مادرش راند. ترکشهای توپ همراه بوی نفرتانگیز باروت، بر بام سفالین اصطبل بیوقفه میبارید و گاه سقف را میشکافت و زمین را شیار میزد. مادر کرهاسب، مادیان کهر تروفیم۱، از وحشت، روی دو پای خود ایستاد و چون طاقت نیاورد شیههی کوتاهی کشید و با پهلوی عرق کرده، دیگر بار بر پشته افتاد.