برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
داستان جلو قانون
نوشته ی فرانتس کافکا
ترجمه صدق هدایت
جلو قانون، پاسبانی دم در
قدبرافراشته بود. یکمردِ دهاتی آمد و خواست که وارد قانون بشود؛ ولی پاسبان گفت
که عجالتاً نمیتواند بگذارد که او داخل شود. آنمرد بهفکر فرورفت و پرسید: آیا
ممکن است که بعد داخل شود. پاسبان گفت: «ممکن است؛ اما نه حالا.» پاسبان از جلو در
که همیشه چهارطاق باز بود رد شد، و آن مرد خم شد تا درون آنجا را ببیند. پاسبان
ملتفت شد، خندید و گفت: .....
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و یک روشنفکر برجسته بود.
برترین اثر وی رمان بوف کور است که آن را مشهورترین و درخشانترین اثر
ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند.
حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی
صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است.
هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، آثاری از نویسندگان بزرگ را
نیز ترجمه کردهاست.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه
وی در گورستان پرلاشز پاریس واقع است.
همه اهل شیراز میدانستند كه داش آكل و كاكارستم
سایه یكدیگر را با تیر میزدند. یكروز داش آكل روی سكوی قهوه خانه دو میلی
چندك زده بود، همانجا كه پاتوق قدیمیش بود. قفس كركی كه رویش شلة سرخ كشیده
بود. پهلویش گذاشته بود و با سرانگشتش یخ را دور كاسة آبی میگردانید.
ناگاه كاكارستم از در درآمد، نگاه تحقیر آمیزی باو انداخت و همینطور كه
دستش بر شالش بود رفت روی سكوی مقابل نشست. بعد رو كرد به شاگرد قهوه چی و
گفت: «به به بچه، یه یه چای بیار بینیم.»
..... ."
"دیروز بود كه اطاقم را جدا كردند، آیا همانطوری كه ناظم وعده داد من حالا به كلی معالجه شدهام و هفتهی دیگر آزاد خواهم شد؟ آیا ناخوش بودهام؟ یك سال است، در تمام این مدت هرچه التماس میكردم كاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خودم گمان میكردم هرساعتی كه قلم و كاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها كه خواهم نوشت? ولی دیروز بدون اینكه خواسته باشم كاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزی كه آن قدر آرزو می كردم، چیزی كه آن قدر انتظارش را داشتم...! اما چه فایده _ از دیروز تا حالا هرچه فكر می كنم چیزی ندارم كه بنویسم. مثل اینست كه كسی دست مرا میگیرد یا بازویم بیحس میشود. حالا كه دقت میكنم مابین خطهای درهم و برهمی كه روی كاغذ كشیدهام تنها چیزی كه خوانده میشود اینست: "سه قطره خون