برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
برای مشاهده عکس های بیشتر از این شاعر به ادامه مطلب بروید...
ای عشق غم تو سوخت بسیار مرا
آویخت مسیح وار بر دار مرا
چندان که دلت خواست بیازار مرا
مگذار مرا ز دست مگذار مرا
گل از تراوت باران صبحدم، لبريز هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار كه هست دامنت از رشحه ي كرم لبريز هزار چلچله در برج صبح مي خوانند هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز به پاي گل چه نشينم درين ديار كه هست روان خلق زغوغاي بيش و كم لبريز مرا به دشت شقايق مخوان كه لبريز است فضاي دهر ز خونابه ي رستم، لبريز ببين در آينه ي روزگار نقش بلا كه شد ز خون سياووش، جام جم لبريز چگونه درد شكيبايي اش نيازارد دلي كه هست به هر جا ز درد و غم لبريز
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم *** در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد
آئينه بود آب . از بيكران دريا خورشيد مي دميد . زيباي من شكوه شكفتن را در آسمان و آينه مي ديد . اينك : سه آفتاب !
بر نگه سرد من , به گرمي خورشيد , مينگرد هر زمان دو چشم سياهت تشنه ي اين چشم ام , چه سود , خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت . جز گل خشکيده اي و برق نگاهي از تو درين گوشه يادگار ندارم ! ز آن شب غمگين , که از کنار تو رفتم , يک نفس از دست غم قرار ندارم ! اي گل زيبا , بهاي هستي من بود , گر گل خشکيده اي ز کوي تو بردم ! گوشه ي تنها چه اشکها که فشاندم , وان گل خشکيده را به سينه فشردم ! آن گل خشکيده شرح حال دلم بود ! از دل پر درد خويش با تو چه گويم ؟ جز به تو از سوز عشق با که بنالم جز تو درمان درد , از که بجويم ؟ من دگر آن نيستم , به خويش مخوانم , من گل خشکيده ام , به هيچ نيرزم ! عشق فريبم دهد که مهر ببندم , مرگ نهيبم زند که عشق نورزم ! پاي اميد دلم اگر چه شکسته ست دست تمناي جان هميشه دراز است ! تا نفسي ميکشم ز سينه ي پر درد , چشم خدا بين من به روي تو باز است .