برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
داستان مادر وحشی از
آخرین باری که در ویرلونی بودم پانزده سال می گذشت. در فصل پاییز بار دیگر
به آنجا رفتم تا همراه دوستم سروال- که سرانجام پس از مدت ها خانۀ ییلاقی
اش را که پروسی ها ویران کرده بودند، باز ساخته بود- به شکار بروم. ...
نوشته گی دوموپاسان
ترجمۀ حسین پاینده
آن ناحیه را بسیار دوست می دارم؛ یکی از آن جاهای دور افتادۀ دنیاست که حس
بینایی آدمی را مفتون خود می کند، تا جایی که انسان با تمام وجود شیفته اش
می شود. کسانی چون ما - ما که فریفتۀ طبیعتیم – خاطرات دل انگیزی از چشمه
های خاص، بیشه های خاص، برکه های خاص و تپه های خاصی که بسیار مسرت بخش به
وجدمان آورده اند، در حافظه داریم. گاه اندیشه مان معطوف می شود به گوشۀ
دنج جنگلی، یا انتهای سراشیبی، یا باغستانی که در جای جای آن انواع گل ها
پراکنده اند، جاهایی که فقط یک بار در روزی دلپذیر دیده ایم. اما خاطره شان
هم چون تصویر زنی با لباس روشن و بدن نما که صبح یک روز بهاری در خیابان
دیده باشیم، در قلوب ما جای گرفته و میلی سرکش در دل و جانمان باقی گذارده
است که هرگز فراموش نخواهد شد. در چنین مواقعی، آدمی احساس می کند که با
نفس سرور، همذات گشته است.
پسرک در حالی که هنوز ژاکت زبر و خشنی را که
در قسمت سینه سوراخ و پاره شده بود، بر تن داشت به پشت خوابانیده شده بود.
گویی که در خواب است، اما همه جای بدنش خون آلود بود. بر روی پیراهنش
که...
بیوه پائلو ساورینی و پسرش، آنتوان، به
تنهایی در خانه کوچک و محقری بر روی تپههای بونی فاسیو زندگی میکردند.
شهر که در یکی از دامنههای کوهستانی و در نقطهای کاملاً مشرف به دریا
ساخته شده بود، به سرتاسر تنگههای پوشیده از سنگ، و به ساحل پست ساردینی
اشراف داشت. بریدگی بزرگ موجود در پرتگاهِ طرف مقابل، که به عنوان بندر
مورد استفاده قرار میگرفت، شبیه دالان بزرگی بود که همچون کمبربندی شهر را
کاملاً دربرگرفته بود.
در پایین این کانال طویل، تا محل استقرار اولین
خانهها، قایقهای کوچک ایتالیایی و ساردینیایی، و هر دو هفته یک بار، یک
کشتی بادبانی بخاری قدیمی که از آژکسیو میآمد، در تردد بودند. اجتماع
خانهها در دامنه سفید کوهستان قطعه سفید بدیع و خیره کنندهای را به وجود
آورده بود. خانههایی که در مجاورت صخرهها، و در مقابل تنگههای بیروح و
مرگ آوری که کشتیها به ندرت جرئت عبور از آنها را پیدا میکنند، قرار
داشتند، به لانة پرندگان شکاری شباهت داشتند. دریا و ساحلِ خشک و برهنه که
تنها پوششِ تُنک و اندکی از سبزه را بر خود داشت از وزش مکرر بادی که در
سرتاسر تنگه باریک جریان مییافت و کنارهها و سواحل دو طرف را تخریب
میکرد، به ستوه آمده بودند. از همه سو نوک سیاه صخرههای بیشماری سر از
آب بیرون آورده بود، که ردی از کف سفید در اطراف آنها جاری بود؛ کفی که به
سان ذرات و ریزههای کتان شناور برگرده امواج، از سویی به سویی دیگر در
حرکت بود.
...