برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
بِدینگونه،رانده به هر سویی یک کرانه،
در این ظلمت جاودان،
کشتیِ عمرِ بازگشت.
پناهی توان یافت یکدم در این بحرِ بیانتهای زمانه؟
نیفکنده یکروز لنگر،
که جور زمان بر سفینه نشست.
به دریاچه گویم که پایان سالت،
بسر نارسیده نگر تو مرا در کنارت،
که گویم ترا از زمان این شکایت:
کنون بر همان صخره آسودهام همره یاد او،
نظارهکنان موج آرامِ کف زآی تو.
تو دیدیش او را بر این سنگ بنشسته شاد،
بدین آرزو،
تا که باز آید این سو بدارد زدیدار یاد.
خنک باد میریخت کف روی آن پا،
که زیبایییش بُد برایم نیایش.
تو میریختی زیر و از رو،
بر این صخرهها موج خود را،گهی تند و گه با نوازش.
شبی یاد داری میان سکوت زمان قایق ما،
به دور از همه،
پزیر این آسمان بُد به گردش؟