برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.
۱-روزی
در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و
گفت: آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده
است! برنارد شاو هم سریع جواب می دهد: ۲-روزي روزگاري نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:
بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
«شما براي چي مي نويسيد استاد؟»
برنارد شاو جواب داد:
«براي يک لقمه نان.»
پسره بهش برخورد. پس توپيد که:
«متاسفم. برخلاف شما ما براي فرهنگ مي نويسيم.»
و برنارد شاو گفت:
«عيبي ندارد پسرم. هر کدام از ما براي چيزي مي نويسيم که نداريم.»