صفحه اصلی نقشه سایت خوراک
تبلیغات
تبلیغات شما
محصول پرفروش فروشگاه
Title
عنوان محصول
قیمت : ...
خرید پستی
توضیحات محصول
برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 1 مراجعه کنید.
تبلیغات شما
تبلیغات شما
ماه من |  مريم حيدر زادهبیوگرافی فرشته ساریبیوگرافی صمد بهرنگیشعر ای عشق سروده فریدون مشیریشعر فال نیک سروده قیصر امین پورشعر بعد از تو سروده ی فروغ فرخزادشعر من از دوستت دارم سروده احمد رضا احمدیداستان هدیه سال نو اثر ویلیام سیدنی پورتر (اُ.هنری) بیوگرافی رينوسوكه آكوتاگاوا داستان بوف کور از صادق هدایت
بلوک راست
موضوعات
  • شاعران نامی
  • شاعران کلاسیک
  • شاعران جهان
  • نویسندگان ایرانی
  • نویسندگان جهان
  • داستان
  • شعر
  • زندگینامه
  • مصاحبه
  • کتاب
  • گالری تصاویر
  • نقاشی
  • آموزش
  • اخبار
  • آمار
    ● آمار مطالب کل مطالب : 416 کل نظرات : 273 ● آمار کاربران افراد آنلاین : 3 تعداد اعضا : 446 ● آمار بازدید بازدید امروز : 52 بازدید دیروز : 372 بازدید کننده ارمزو : 29 بازدید کننده دیروز : 139 گوگل امروز : 0 گوگل دیروز : 6 بازدید هفته : 1,010 بازدید ماه : 424 بازدید سال : 63,528 بازدید کلی : 1,461,233 ● اطلاعات شما آی پی : 18.217.108.11 مروگر : Safari 5.1 سیستم عامل :
    آرشیو
    لینک های روزانه
    نویسندگان
    لینک های دوستان

    Image
    قیمت
    خرید پستی

    برای ویرایش این بلوک به قسمت تنظیمات بلوک های دلخواه > بلوک فروشگاه شماره 2 مراجعه فرمایید.

    بلوک وسط

    آخرین ارسالی های انجمن

    عنوان پاسخ بازدید توسط
    بیاین مشاعره 23 4553 hadiramesh1376
    من امینم شمام خودتونو معرفی کنین 13 3897 saye
    بیوگرافی سهراب سپهری 1 5371 arezootam
    داستان های طنز 7 3317 guis
    دانلود دیوان حافظ و گلاستان سعدی 1 2009 dorkman
    زوال 0 1292 akmin91
    جدید ترین آیا میدانید 91 0 2364 editor
    1 اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی 1 1599 mrbavandpoor
    توانایی زبان فارسی در معادل‌سازی 0 1513 editor
    زاویه دید در داستان 0 1709 editor
    «بچه‌های بدشانس» دوباره به نمايشگاه می‌آيند 0 1181 editor
    نگاهي به مجموعه داستان «روياي مادرم» 0 1300 editor
    25 فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری 0 1232 editor
    بیوگرافی ناصرخسرو حارث قبادیانی 0 1522 editor
    بیوگرافی دکتر محمد علی اسلامی ندوشن 0 2478 editor
    بیوگرافی دکتر محمد معین 0 1292 editor
    آموزش قالب شعری قصیده 0 1409 editor
    بیوگرافی مرتضی کاتوزیان 0 1429 editor
    بیوگرافی جمشید هاشم پور 0 1339 editor
    الفبای قصه نویسی 0 1216 editor
    شعر خلیج همیشه فارس 0 1739 editor
    بیوگرافی زهرا اسدی 0 1618 editor
    بیوگرافی آنتوان چخوف 0 1155 editor
    بیوگرافی فرشته ساری 0 1226 editor
    بیوگرافی صادق هدایت 0 1499 editor
    بیوگرافی خیام نیشابوری 0 1331 editor
    داستان های کوتاه کوتاه 2 2116 editor
    بیوگرافی حافظ شیرازی 0 2472 editor
    زندگینامه مرحوم قیصر امین پور 0 10318 editor
    بیوگرافی فروغ فرخزاد 0 3172 editor

    داستان «معجزه» از فرحناز شریفی

    admin
    12:47
    بازدید : 1225

    من دیشب مُردم. هنوز کسی خبر نداره. هنوز کسی نیومده در اتاقم رو باز کنه و بگه چه قدر می خوابی؟ پاشو دیگه
    چه فایده. من که پا نمی شم حتی اگه همه خودشون رو جر بدن. فقط احساس می کنم کف پام خیلی می خاره
    اگه مُردم پس چرا کف پام می خاره؟ نمی تونم دست هام رو تکون بدم. اصلاً نمی تونم هیچ حرکتی بکنم که کف پام رو بخارونم. پس حتماً مرده م و این خارش هم از عوارض ساعات اولیه پس از مرگه
    بدنم باید خیلی سرد باشه چون وسط تابستونه و من اصلاً گرمم نیست. آخه هر روز صبح از شدت گرما از خواب بیدار می شدم. حالا شده دیگه. همه می میرن. یه بار هم من مردم. این که دیگه این همه خیال بافی نمی خواد. فقط خیلی دلم می خواد بدونم اولین کسی که می فهمه من مردم چه واکنشی نشون می ده و چه جوری دیگران رو خبر می کنه. دیشب که می خواستم بخوابم ساعت رو روی هشت و نیم کوک کردم. حالاست که صداش دربیاد
    نیم ساعته که ساعت داره زنگ می زنه و هیچ کدوم از اهالی خونه نیومدن سراغم. خیلی عجیبه. مادرم پس چرا نمی آد ساعت رو خاموش کنه و صدام بزنه؟ یا خواهرم که الان باید توی آشپزخونه نشسته باشه و در حال صبحانه دادن به پدرم باشه؟ پدرم که هیچی. نه گوش هاش درست می شنوه و نه می تونه حرف بزنه. اصلاً دلم نمی خواد که اول اون بفهمه چون می ترسم یه سکته دیگه هم بکنه و در جا بمیره. کف پام خیلی می خاره. دیگه داره غیر قابل تحمل می شه. صدای زنگ ساعت هم اعصابم رو به هم ریخته. فکر نمی کردم بعد از مردن هم آدم اعصابش به هم بریزه. پس دیگه چه فایده ای داره که آدم بمیره. فکر می کنم یکی داره می آد سمت اتاق من. آره درسته. صدای پای مادرمه. حالا در رو باز می کنه. می آد سمت ساعت و می گه: «خوابه یا مرگه؟ ساعت ترکید، پاشو دیگه!»
    من رو به دیوار و پشت به مادرم مرده م. بنابراین اون من رو نمی بینه
    حالا پرده پنجره رو می زنه کنار و می گه پاشو دیگه. پاشو. حالا لیوان چای دیشب رو از روی میز برمی داره و داره می ره بیرون که من می گم: «مامان کف پام خیلی می خاره. یه ذره می خارونیش؟»
    از اتاق می ره بیرون، انگار نه انگار که صدای من رو شنیده. پس من دیگه راس راسی مرده م. تموم. در اتاقم رو باز گذاشته و من صداهای بیرون رو می شنوم
    خواهرم داره می ره سر کار و صدای ویلچر پدرم می آد که داره می ره سمت اتاقش. مادرم می گه: «کاشکی می مردم و این جوری نمی دیدمت.»
    حالا پدرم زل زده به دهن مادرم که بفهمه اون چی می گه. ظهر که مادرم خسته بشه جمله ش عوض می شه و می گه: «کاش یهو می مردی و ان قدر نه خودت رو عذاب می دادی نه ما رو.»
    و شب که بشه می گه: «خدایا این چه نکبتیه گرفتارش شده م. من رو بکش راحتم کن.»
    اون موقع من دلم می خواد به مامانم بگم: «خیال کردی! آدم بمیره هم باز کف پاش می خاره و صدای زنگ ساعت اعصاب آدم رو می ریزه به هم.»
    خواهرم داره از جلو اتاقم رد می شه که سرش رو می آره تو و می گه: «تو که عرضه بیدار شدن نداری چرا هر روز ساعت کوک می کنی می ذاری بالا سرت؟»
    می ره سمت در و می گه: «من رفتم مامان. این دختره بیدار شد بگو یه زنگ به من بزنه بفرستمش دنبال داروهای بابا. من امروز خیلی کار دارم.»
    چند دقیقه بعد تلفن زنگ می زنه. صدای پای مادرم می آد که از آشپزخونه می آد سمت هال تا گوشی رو برداره
    «سلام»
    «…»
    «بد نیستم مادر. سلامتی.»
    «…»
    از طرز حرف زدنش می فهمم که برادرم پشت خطه
    «آخه من دیگه از کجا بیارم؟ من کارمندم، حقوق بگیرم؟ از کجا بیارم بهت بدم؟»
    «…»
    «وایسا غروب خواهرت بیاد ببینم چه غلطی می تونم بکنم.»
    گوشی رو می ذاره و می آد سمت اتاق من. می گه: «ظهر شدها. نمی خوای بیدار شی؟»
    من تکون نمی خورم. مادر می آد لبه تخت می شینه و می گه: «من دیگه از دست شماها خسته شده م. اون زنگ می زنه اجاره خونه شو از من می خواد، اون یکی علیل شده و من باید کونشو بشورم، تو صبح تا شب در رو رو خودت می بندی، یا خوابی یا پای تلفنی…»
    دستش رو می ذاره رو پتو و می گه: «من دارم می رم سبزی بخرم. حواست به بابات باشه.»
    بلند می شه و می ره. پس کی می خواین بفهمین که من مرده م؟ می خواین بو بگیرم، بعد
    مادر در خونه رو می بنده و می ره. حالا من مونده م و بابا. روز هایی هم که هنوز بابا سکته نکرده بود اصلاً نمی اومد تو اتاقم چه برسه به حالا
    خسته شدم از مردن. دلم می خواد بلند شم کف پام رو بخارونم و یه صبحونه ای بخورم و بزنم بیرون تا غرغرهای مامانم رو نشنوم. تلفن داره زنگ می زنه. هرکی هست که دست بردار نیست. هیچ صدایی از اتاق بابام نمی آد. بالاخره صدای تلفن قطع می شه. صدای ویلچر بابام رو می شنوم که می آد توی اتاق. می آد نزدیک تختم. حس می کنم که داره به دقت نگام می کنه. بعد از اتاق می ره بیرون. صدای شماره گیر تلفن رو می شنوم. بعدش صدای بابام می آد که حرف می زنه. آن قدر تعجب می کنم که نزدیکه زنده بشم
    «بیا خواهرت مرده بابا.»
    «…»
    «همین الان فهمیدم.»
    «…»
    نیم ساعت بعد، من هنوز کف پام می خاره که صدای مادر و خواهرم رو می شنوم که دارن از پدرم می پرسن: «تو چه جوری تونستی حرف بزنی؟ باید به دکترت بگیم. این یه معجزه ست!»

    مطالب مرتبط
    The Head
    داستان نفتی نوشته ی صادق چوبک
    داستان یه چیز خاکستری نوشته ی صادق چوبک
    داستان روز اول قبر نوشته ی صادق چوبک
    داستان"نیت کن آزاد کن" از مهدی رضایی
    داستان «مردی که از هوا آمد» از جعفر مدرس صادقی
    داستان « جاودان » از محمد علی جمالزاده
    داستان«چشم شیشه ای» از صادق چوبک
    داستان « اولنگ » از رضا خسروزاد
    پاچه خيزك | صادق چوبك
    ارسال دیدگاه
    کد امنیتی رفرش
    بلوک پایین
    نرم افزار





















    تبلیغات
    بلوک چپ
    ورود به سایت
    رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضویت
    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد
    آخرین مطالب ارسالی سایت
    مطالب محبوب
    مطالب تصادفی
    بلوک چپ
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS
    تبلیغات متنی
    محل تبلیغات متنی شما با قیمت ارزان
    YOUR ADS